لزوم ایمان به ربوبیت تشریعی خدا و پذیرفتن دستورات و احکام الهی
تاریخ انتشار: ۱۳ بهمن ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۶۵۹۱۹۵
خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه: زندگی انسان ساحتهای مختلفی دارد که انسان مؤمن همانطور که از اسمش پیداست باید در هر کدام از آنها ایمان خود را ظهور و بروز دهد. در ساحتهای فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری، اعتقادی، اخلاقی، علمی، اقتصادی و جسمی. بروز ایمان نیز در این ساحتها چیزی نیست جز تقوا. یعنی فرد در همه این ابعاد زندگی نظر خدا و رضایت او را محور قرار دهد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در ادامه شرح حدیث نوف بکالی که اوصاف شیعیان را از قول امیرالمؤمنین (ع) نقل میکند، به این فراز رسیدیم: وَ مِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ أَنْ تَرَی لَهُ قُوَّةً فِی دِینٍ وَ حَزْماً فِی لِینٍ وَ إِیمَاناً فِی یَقِینٍ.
در مطلب گذشته توضیحاتی در باره «قُوَّةً فِی دِینٍ»؛ و «حَزْماً فِی لِینٍ»؛ عرض کردیم. سومین تعبیری که به عنوان علامت متقین ذکر شده «إِیمَاناً فِی یَقِینٍ»؛ است. روشن است که اصل ایمان برای همه مؤمنین مفروض است. آنچه در این فراز به عنوان ویژگی خاص مؤمنین ممتاز بیان شده این است که ایمان ایشان توأم با یقین است. در اینجا بحثهایی در باره حقیقت ایمان، حقیقت یقین، ارتباط بین آنها، علائم یقین، عرصههای ظهور یقین و عوامل پیدایش، تقویت و یا تضعیف یقین قابل بررسی است. اما به تناسب جلسه توضیحاتی اجمالی در باره آنها عرض میکنیم.
در روایات فراوانی ایمان به عنوان فضیلتی بالاتر از اسلام معرفی شده، همچنانکه این مسأله از قرآن نیز استفاده میشود: قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُم ْ۱؛ این آیه در پاسخ به گروهی از اعراب بادیهنشین نازل شد که خدمت پیغمبر اکرم (ص) عرض کردند ما هم ایمان آوردیم. آیه میفرماید ایمان شما یعنی فقط دعوت اسلام را پذیرفتهاید و با پیامبر (ص) مخالفتی ندارید.
اما ایمان که نورانیتی است هنوز در دل شما وارد نشده است. کسی که واقعاً مسلمان شد نه مثل منافقان، که فقط در ظاهر مدعی مسلمانی هستند باید مرحله دیگری را طی کند تا به ایمان برسد.علاوه بر اینکه ایمان هم بر اساس آنچه از قرآن کریم و روایات استفاده میشود حقیقتی است که مراتب مختلفی دارد. ابوبصیر در روایتی میگوید امام صادق (ع) به من فرمودند: اسلام این است که دعوت پیغمبر (ص) را قبول بکنی و ایمان این است که اسلام را قلباً باور و تصدیق کنی؛ پس ایمان بالاتر از اسلام است.
در روایت دیگری نیز حضرت به ابوبصیر فرمودند: ایمان مرتبهای بالاتر از اسلام، و تقوا بالاتر از ایمان و یقین بالاتر از تقوی است و چیزی در میان مردم کمتر از یقین تقسیم نشده است. یعنی همه مسلمانان مؤمن نیستند و همه مؤمنین متقی نیستند و همه متقین هم اهل یقین نیستند. پس یقین بالاترین و کاملترین مرتبه ایمان است.
آیا یقین هم مراتبی دارد؟ از بعضی آیات و روایات استفاده میشود که یقین هم مراتبی دارد.
خداوند در سوره تکاثر ابتدا میفرماید: کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِین؛
در ادامه نیز میفرماید: ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ در سوره واقعه هم تعبیر حَقُّ الْیَقِین؛ به کار رفته است. بعضی با استفاده از این آیات گفتهاند یقین سه مرتبه دارد: علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین. برای درک بهتر این تقسیمبندی تشبیه جالبی را هم مطرح کردهاند؛ گاهی شما میدانید آتش میسوزاند؛ این علم الیقین است.
گاهی هم دست شما تماس مختصری با آتش پیدا میکند و حرارت آتش را لمس میکند؛ این عین الیقین است. اما گاهی دست کسی در آتش گداخته میشود؛ این حق الیقین است.همچنین فرمایش امیرالمؤمنین (ع) که لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِیناً؛ حاکی از این است که یقین ممکن است کم یا زیاد شود.
معانی یقین
معنای لغوی «یقین»؛ روشن است؛ یعنی مطلبی را بدون هیچ شک و شبههای دانستن، بهگونهای که هیچ احتمال خلاف در آن نباشد. اما «یقین»؛ کاربردهای اصطلاحی مختلفی دارد. یکی از این کاربردها در منطق است: یعنی دلایلی که بر مطلبی اقامه میشود بهگونهای باشد که جای هیچ شک و شبهه در نتیجه آن باقی نماند؛ مثل قیاس شکل اول. اما ملازمهای نیست که هر کس این استدلال را یاد گرفت، یقین قلبی و روانی برایش حاصل شود.
اصطلاح دقیقتر این است که نه تنها باید مقتضای استدلال آن باشد که احتمال خلافی دربارة نتیجه نباشد، بلکه اصلاً امکان احتمال خلاف هم وجود نداشته باشد. اصطلاح دیگر برای «یقین»؛ که روانشناختی است این است که شخص هیچ شک و شبههای در باره مطلبی نداشته باشد؛ صرف نظر از اینکه دلیل آن چیست و از کجا پیدا شده؛ حتی ممکن است انسانی به واسطه دلیلی سست و غیر منطقی نسبت به مطلبی یقین پیدا کند. در بحث از «یقین»؛ و «ایمان»؛ منظور از یقین مرتبه قویتری از ایمان عام است. بنا بر این ممکن است انسان با وجود ظن نسبت به امری، به آن ایمان داشته باشد؛ چون ایمان عملی اختیاری است که قوامش به این است که انسان ملتزم به لوازم اعتقاد خود و عمل به آن باشد؛ حتی اگر دلیل قطعی منطقی نداشته باشد.
لذا در بعضی از آیات کریمه قرآن به جای «ایمان»، تعبیر «ظن»؛ به کار رفته است؛ مثل الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُو رَبِّهِم ْ بنابراین ممکن است انسان واقعاً نورانیتی در دلش باشد که بر اساس آن اعتقاداتش را تصدیق، و مؤمنانه رفتار کند؛ اما هنوز به مرحله یقین نرسیده و در برابر وساوس و شبهههایی شیطانی شک و تردید در درونش ایجاد شود.
چنین کسانی کم نیستند که واقعاً دین را باور دارند و مطابق باور خود عمل میکنند؛ اما ایمانشان پایه محکمی ندارد و اگر دچار وسوسهها و تشکیکات شوند، ایمانشان ضعیف میشود؛ و یا با قرار گرفتن در شرایطی، از عمل به مقتضای ایمان خود عصیان میکنند و اگر بر گناه مداومت کنند و توبه نکنند خوف این است که ایمانشان سلب شود؛ ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَی أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ در برابر دو عاملی که موجب تضعیف ایمان میشود، عواملی باعث افزایش و تقویت دو رکن «علم»؛ و «عمل»؛ در ایمان میشود. اگر انسان در پی دلایل محکم برای تقویت پایههای فکری ایمان خود و پاسخ به شبهات و تشکیکات باشد، تدریجاً ایمانش بهواسطه تقویت بنیه علمی ریشهدارتر میشود.
همچنانکه هر چه شخص بیشتر مطابق ایمان خود عمل کند، ایمانش قویتر میشود. این دو راه ازدیاد ایمان است. قرآن هم در وصف مؤمنین میفرماید: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا؛ مؤمنین حقیقی در راستای عمل بر طبق ایمانشان، به آیات قرآن سرسری نگاه نمیکنند، یا فقط به لحن و تجوید آیات توجه نمیکنند؛ بلکه معنای آنها را نیز در نظر گرفته و سعی میکنند با روح معانی آیات آشنا شوند.
یقین مرتبه کامل ایمان است
وقتی آیات قرآن بر چنین مردمی خوانده میشود با چنین حالی بر ایمانشان افزوده میشود. با افزایش ایمان مؤمن به حدی میرسد که نامش یقین است و شبهات و القائات در او اثر نمیکند و چون لازمه ایمان عمل مداوم مطابق ایمان است، اگر گناه صغیرهای هم از او سر زد، فوراً توبه میکند و اجازه نمیدهد انباشته شدن گناهان باعث تضعیف ایمانش شود.متعَلقات ایمان و یقین چیست و به چه چیزهایی باید یقین داشته باشیم؟ بر اساس آیات و روایات محور اصلی ایمان در فرهنگ اسلامی،؛ ایمان بالله است.
اما علاوه بر ایمان به خدا و وجود او، ایمان به وحدانیتش، ایمان به صفات ثبوتیه، کمالیه و جمالیهاش و ایمان به افعال الهی فروع و شعب ایمان به خداست. همچنانکه ایمان به افعال الهی نیز بر اساس هر یک از افعال، به فروعی تقسیم میشود: خداوند پیغمبرانی را فرستاده، از ایمان به این فعل الهی ایمان به نبوت سرچشمه میگیرد. یکی دیگر از افعال الهی این است که بندگان را در روز قیامت احیا میکند و پاداش و کیفر هر یک را میدهد. ایمان به این امر منتهی به ایمان به معاد است. به یک معنا همه اینها ایمان بالله است. پس میتوانیم بگوییم متعلق ایمان ذات، صفات و افعال «الله»؛ است. محور هم ایمان به خداست. همچنین میتوان گفت متعلق ایمان ضروریات دین است.
گفتیم یقین مرتبه کامل ایمان است. پس متعلق یقین هم همان متعلقات ایمان است. بسیاری از ما ایمان به الله تبارک و تعالی و صفات ثبوتیه و سلبیهاش داریم؛ اما هنوز به مرتبه یقین نرسیدهایم. مثلاً ایمان داریم که خدا همه جا حاضر است؛ اما حضور خدا را باور نداریم. چون این ایمان در رفتار ما مشهود نیست و همانند فردی بیایمان گناه میکنیم. این امر ناشی از ضعف ایمان است. چنین کسی مؤمن است اما شیعه نیست؛ شیعهای که امیرالمؤمنین (ص) فرمود.اگر مرتبه ایمان و باور انسان به حدی رسید که حضور خدا را باور کرد، حد اقل به اندازه درک حضور انسانی دیگر، در اعمال خود از گناه پرهیز خواهد کرد. اگر مؤمن باور کرد که: وَاللّهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاء بِغَیْرِ حِسَابٍ، هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ، برای تأمین زندگیاش به هر دری نمیزند.
کسی که برای رزق و روزی به هر وسیلهای از حلال و حرام متوسل میشود، حق ندارد بگوید من شیعه هستم. شیعه باید ایمانش توأم با یقین باشد. اگر کسی معتقد است که عالم حساب و کتابی دارد و تدبیرات عالم به دست خدای متعال است، و اوست که یُدَبِّرُ الْأَمْر ۱۴، جا دارد در هر زمینهای که در طول زندگی تلاش میکند، بر خدا توکل داشته باشد؛ وَعَلَی اللّهِ فَتَوَکَّلُواْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ۱۵. شخصی که یقین دارد حتماً اهل توکل خواهد بود. یعنی یقین دارد که هر جا نیروی محدود او که خدا به او داده؛ برای انجام کاری کفایت نکند، خدا میتواند کمبود او را جبران کند. البته انسان باید در حد توان به وظیفه خود عمل کند.
عرصه دیگر، ایمان به ربوبیت تشریعی خدا و پذیرفتن دستورات و احکام الهی است. ما باید به وظایفی که خدا برای ما تعیین کرده، عمل کنیم. اما گاهی میگوئیم خدا به ما عقل داده و ما را آزاد گذاشته تا بر اساس فهم خود عمل کنیم. اما حد و مرز آزادی کجاست؟ آیا من میتوانم نماز نخوانم؟ مسلمانان خوبی را میتوان دید که مقید به بسیاری از واجبات و مستحبات هستند، اما یکی از احکام را که نمیپسندند، یا مزاحم منافعشان است، نمیپذیرند. غافل از اینکه با این کار در ربوبیت تشریعی اشکال پیدا میشود. اگر من حکمت حکمی را نمیفهمم نباید بگویم آن حکم را قبول ندارم. این کار به ایمان لطمه میزند. هر چه خدا فرموده درست است. این یکی دیگر از عرصههای آزمون ایمان است.
عرصه دیگر صبر و تحمل در برابر مشکلات، مصائب و بلایای گوناگونی است که انسان به آنها مبتلا میشود.چون در اینجا هم دستی در کار است که همه این امور را اداره میکند. خدا هر چه کند مقتضای حکمت است و بر خلاف حکمت کاری انجام نمیدهد. این در واقع ایمان به قضا و قدر و تدبیرات حکیمانه الهی است.
شیرینی ایمان چگونه درک میشود؟
مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ، لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُم ْ؛ هر سختی و مشکلی که به آن مبتلا میشوید، تقدیر و تدبیر الهی است که پیش از این در کتاب نوشته شده است، تا شما بیجهت غصه نخورید و بدانید هر چه را از دست دادید، حکمتی داشته است. اگر شما کار خود را به خدا واگذار کردهاید، نگران نباشید.
روایتی در اصول کافی نقل شده که میفرماید: لَا یَجِدُ أَحَدُکُمْ طَعْمَ الْإِیمَانِ حَتَّی یَعْلَمَ أَنَّ مَا أَصَابَهُ لَمْ یَکُنْ لِیُخْطِئَهُ وَ مَا أَخْطَأَهُ لَمْ یَکُنْ لِیُصِیبَهُ ۱۷؛ انسان شیرینی ایمان را درک نمیکند مگر اینکه علم یقینی داشته باشد که گرفتاری و مصیبتی که برایش پیش آمده، تدبیر الهی بوده و خدا پاداشی بهتر از آن به او خواهد داد؛ و آنچه انتظارش را داشته و به آن نرسیده، مقدر او نبوده است. اگر انسان چنین بود شیرینی ایمان را میفهمد.
در روایتی چهار رکن برای یقین ذکر شده: ۱) توکل بر خدا (یعنی انسان برای رسیدن به نیازهایش باید اعتماد به خدا داشته باشد)، ۲) صبر بر مصیبت، و یقین به تقدیر و تدبیر الهی (اگر چیزی از دستش رفت یا به خواستهای نرسید، نگران نباشد)، ۳) نترسیدن از چیزی و کسی غیر از خدا (لذا آنچه وظیفهاش اقتضا میکند، انجام میدهد و از کسی باک ندارد)، و ۴) سرانجام سپردن همه کارها به خدا. چنین کسی دائماً سر و کارش با خدا است؛ نه با وسائط و اسباب. اگر چنین حالتی برای کسی پیدا شود، او اهل یقین است.
پی نوشت
۱. حجرات / ۱۴.
۲؛. الکافی، ج ۲، ص ۳۸، باب فی أن الإیمان مبثوث لجوارح البدن کلها.
3؛ . همان، ص ۵۲، باب فضل الإیمان علی الإسلام و الیقین علی الإیمان.
4؛ . تکاثر / ۵.
۵؛. تکاثر / ۷.
۶؛. واقعه / ۹۵.
۷؛. ر. ک: بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۱۵۹، باب ۳۲- درجات الإیمان و حقائقه.
۱. بحارالانوار، ج ۸۴، ص ۳۰۴، باب ۱۲.
۹؛. بقره / ۴۶.
۱۰؛. روم / ۱۰.
۱۱؛. انفال / ۲.
۱۲؛. بقره / ۲۱۲.
۱۳؛. ذاریات / ۵۸.
۱۴؛. سجده / ۵.
۱۵؛. مائده / ۲۳.
۱۶؛. حدید / ۲۲.
۱۷؛. الکافی، ج ۲، ص ۵۸، باب فضل الیقین.
کد خبر 5773724 سمانه نوری زاده قصریمنبع: مهر
کلیدواژه: مقام معظم رهبری قرآن کریم امیرالمومنین ع آیت الله مصباح یزدی ایران انقلاب اسلامی ایران قرآن دهه فجر انقلاب قرآن کریم شیخ حسین انصاریان سازمان اوقاف و امور خیریه تهران جمهوری اسلامی ایران قران نشست علمی امام خمینی سازمان اوقاف و امورخیریه ایمان خود خود عمل بر اساس إ یم ان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۶۵۹۱۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
دلیل اهتمام امام صادق(ع) به فعالیتهای علمی و شاگردپروری
در ایام شهادت ششمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، حضرت جعفربن محمد(ع) و صاحب مذهب جعفری، امام صادق(ع) هستیم؛ امامی که بدون تردید بسیاری از معارف شیعی امروز مدیون ایشان است.
با هدف بررسی شرایط و زمانه این امام بزرگوار و فعالیتهای آن حضرت با حجتالاسلام والمسلمین عباس جعفری فراهانی؛ عضو هیئت علمی مجمع جهانی اهل بیت(ع) و دبیر شورای کتاب این مجمع گفتوگو کرده ایم که در ادامه میخوانید.
در دوران امام صادق(ع) جریانها و فرقههای مختلف مذهبی پدید آمدند، نحوه مواجهه امام صادق(ع) با آنها چگونه بوده است؟
امام جعفر بن محمد معروف به امام جعفر صادق(ع) که از سال ۸۳ قمری تا سال ۱۴۸ قمری زندگی کردند؛ ششمین امام بعد از پدرشان امام محمد بن علی الباقر(ع) است. ایشان به مدت ۳۴ سال (۱۱۴ تا ۱۴۸ق) امامت شیعیان را بر عهده داشت. قرن دوم هجری که دوران زندگانی شریف امام جعفر بن محمد الصادق(ع) در آن قرار دارد برای جامعه اسلامی و مسلمانان، قرنی پر از تلاطم و فراز و نشیب بوده است؛ از طرفی سلسه منحوس و ستمگر بنیامیه به دوره افول خود رسیدند و از سوی دیگر سلسله بنیعباس در حال رقابت با آنان بودند و حکومت را به دست گرفتند و روش ننگین و ظالمانهای هم در حکومت داشتند.
در این شرایط مرد بزرگی از خاندان اهل بیت(ع) زمام امامت شیعیان را برعهده داشت؛ این اوضاع فرهنگی پیچیده سبب شد تا امام به شدت حوادث و رخدادها را زیر نظر داشته باشد. امام(ع) باید برای همه کسانی که در این شرایط به دنبال یافتن مسیر هدایت و حق هستند پاسخ درخوری بدهند که با اصول و مبانی مذهب شیعه سازگار باشد. امام این کار را از طریق آموزش علوم اسلامی و ساختن مدلها و الگوهای اسلامی شروع کردند و مذهب شیعه اثنیعشری هم از این جهت اثنیعشری نامیده شد که امام صادق(ع) از راه تولید الگوها به هدایت مردم پرداخت. کار برجسته امام صادق(ع) احیای اندیشه ناب شیعی و منسجم کردن خطوط مکتب صحیح و درست تشیع علوی در برابر مذاهب دیگر بود.
در این دوره تحول فکری و پیدایش فرق اسلامی و غیراسلامی را شاهدیم و از سویی الحادگرایان و منکران خدا و دهریون پیدا شدهاند و اعتقاد به خدا را منکر هستند و از طرف دیگر هم گروههایی چون معتزله، مرجئه و اشاعره تشکیل شده است؛ معتزله از قرن دوم ایجاد شد و اینها نسبت افعال انسان به خدا را منکر شدند و گفتند که خدا در اعمال بندگانش هیچ نقشی ندارد و انسانها در انجام اعمالشان مستقل هستند.
برخی اصحاب پیامبر(ص) که تا این مقطع زنده بودند توصیه میکردند که کسی با قدریه که بعد معتزله نامیده شدند ارتباط برقرار نکند و به عیادت بیماران آنان نرود و بر جنازه مردگانشان هم نماز نخواند. در نهایت بعد از اینکه معبد از رهبران قدریه کشته شد واصل بن عطا از شاگردان حسن بصری از استادش کنارهگیری کرد و به تبلیغ آزاد معبد پرداخت و از این دوره پیروان او به معتزله معروف شدند و امام صادق(ع) هم به منازعه علمی و فکری با قدریه و اعتزال پرداختند و این تعبیر از امام(ع) مشهور است که؛ لا جبر و لاتفویض بل امر بین الامرین. امام صادق(ع) با این بیان هم جریان جبرگرایی را محکوم کردند و هم جریان مفوضه را.
گروه دیگر هم که بنیامیه در پیدایش آن نقش داشتند، مرجئه بودند؛ اینها تسامح در عمل قائل بودند و میگفتند با وجود ایمان، هیچ ضرری به اعتقاد انسان نمیرسد و اگر ایمان در دل مؤمن باشد حتی اگر مانند یهود و نصارا عمل کند و بمیرد اهل بهشت است به تعبیر دیگر، عمل را جزئی از ایمان نمیدانستند و میگفتند با کفر هم ضرری به ایمان انسان وارد نمیشود. این اعتقاد باطل و سخیف سبب شد تا انسانها مرتکب اعمال خلاف شوند و از طواغیت و پادشاهان هم حمایت کنند. امام صادق(ع) به شدت با این جریان مخالفت کرد و آنها را باطل شمرد.
ایشان وقتی مورد این سؤال واقع شدند که ایمان چیست، فرمودند ایمان اقرار به لسان(اعتراف به زبان) و ایمان به قلب و عمل با اعضا و جوارح است؛ امام صادق(ع) با این بیان فرمودند که محبت به اهل بیت(ع) بدون عمل صالح موجب نجات شما نخواهد شد و علاوه بر اعتقاد قلبی باید اعمال انسان هم تابع ایمان باشد. در سخنی از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمودند: دروغ میگویند کسانی که میگویند پیرو ما هستند و در عین حال معتقدند که اعمال خلاف به ایمان آنان آسیب نمیزند. گروه مرجئه پیرو ما نیستند زیرا هر کسی چیزی بخواهد باید برای آن مجاهده کند و اینطور نیست که بگوید من ایمان دارم و در عین حال دزدی و خلاف هم میکند.
گروه کیسانیه هم از دیگر فرقی بودند که در دوره امام سجاد(ع) ایجاد شدند و به امامت محمدبن حنفیه معتقد بودند و امام(ع) در برابر این جریان منحرف هم ایستاد. امام(ع) در پاسخ به پرسش برخی افراد کیسانیه درباره محمد بن حنفیه و اینکه اعتقاد به زنده بودن او داشتند، فرمودند: محمدبن حنفیه نمرد مگر اینکه به امامت علی بن حسین(ع) معترف بود. بنابراین اینکه بگویند ابن حنفیه زنده است حرف غلطی است. غلات، زیدیه، دهریه و صوفیه هم در این دوره پیدا شدند و امام(ع) در برابر همه اینها موضع گرفتند.
شرایط سیاسی دوران امام صادق(ع) چگونه بود و ایشان با چه مشکلات و موانعی روبرو بود؟
دوره امام صادق(ع) در تداوم دوران امام باقر(ع) قرار داشت؛ آن امام در هفتم ذی الحجه سال ۱۱۴ هجری در حالی که ۵۷ سال عمر داشتند مسموم شدند و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شدند. در اواخر دوره امام باقر(ع)، هشام بن عبدالملک که فرد بسیار ظالم و فاسقی بود کینه و حسادت خاصی نسبت به اهل بیت(ع) داشت و به ویژه وقتی جایگاه علمی و اجتماعی آن حضرت در مناظره با رهبران فرق مختلف آشکارتر شده بود بغض و کینه او نسبت به امام بیشتر شد؛ این امام همام هم با فرقی چون مرجئه و زیدیه و ... مواجه بودند و با آنها مبارزه کردند. رهبر مرجئه یحیی بن صفوان واجبات عملی اسلام را همیشه تحقیر میکرد و با فساد امویان همراهی داشت. گروه دیگر هم خوارج و کیسانیه باز در دوره این امام فعالیت داشتند و امام صادق(ع) هم با این گروهها مواجه بودند. مضاف بر اینکه گروههای دیگری هم افزوده شده بودند.
امام صادق(ع) با اضمحلال و انحطاط سیاسی بنیامیه پس از ۹۱ سال و ۷ ماه مواجه بود و از طرف دیگر هم عباسیان به قدرت رسیدند، این خاندان به فرماندهی محمدبن علی بن عبدالله بن عباس قیام خود را شروع کردند و در نهایت با حمایت ایرانیان و موالیان و به خصوص خراسانیها با حرکت به سمت بغداد به قدرت رسیدند؛ محمدبن علی، کارهای خود را به صورت پنهانی و با شعار «الرضا من آل محمد وارد» عرصه قدرت شدند؛ از یک طرف سخن از مناقب پیامبر(ص) و خاندان ایشان میگفتند و از سوی دیگر مردم را به شورش علیه بنیامیه ترغیب کردند و در نهایت از ضعف قدرت بنیامیه استفاده و از سمت خراسان به بغداد رفتند. گفته شده است که خراسانیها ۳۰ هزار نفر لشکر بودند که شهرها را یکی بعد از دیگری فتح کردند و در ۱۲ ربیعالاول به کوفه رسیدند و ابوسلمه به مسجد کوفه رفت و ابوالعباس (سفاح) را به خلافت معرفی کرد و کوفیان هم فریب شعارهای عدالتخواهانه آنان را خوردند و جذب شدند و امید داشتند که عباسیان ظلم و ستم بنیامیه را نداشته باشند و مردم را از ظلم آنان رها کنند.
امام صادق(ع) در چنین شرایطی در مدینه بودند؛ وقتی بنیعباس به قدرت رسیدند رفتارشان با اهل بیت(ع) روز به روز بدتر شد زیرا لذت حکومت و قدرت زیر زبان آنان مزه کرده بود. یکی از قیامهای دوره امام صادق(ع) قیام زید بن علی بود که با خیانت برخی از اطرافیان به شکست انجامید؛ امام(ع) در چنین شرایطی موضعگیری عقلانی به داشتند و برای زید دعا کردند اما اظهار اندوه فراوانی هم از شهادت ایشان کردند و به بازماندگان ایشان کمکهایی ارسال کردند و حدود هزار دینار بین خانوادههای آنان توزیع کردند. در این دوره چند قیام دیگر مانند یحیی بن زید هم رخ داد که باز با شکست مواجه شد و ابومسلم جنازه او را دفن کرد.
قیام دیگر قیام عبدالله بن معاویه، نوه جناب جعفر طیار در کوفه است؛ یزید سوم با این گروه درگیر شد و سرانجام یاران او تسلیم شدند و خود عبدالله هم به ایران آمد و اصفهان را مرکز حکومت خود قرار داد. سفاح عباسی به سمت او حرکت کرد و او به خراسان نزد ابومسلم پناه برد؛ ابومسلم هم دستور داد تا عبدالله بن معاویه را به قتل برسانند. البته حوادث متعدد دیگری هم در این زمان رخ داد.
چرا امام ششم در این شرایط سخت رویکرد علمی را بر مبارزه سیاسی ترجیح دادند؟
اگر افراد یک جامعه از قدرت تجزیه و تحلیل خوبی برخوردار باشند میتوانند در پیدایش افکار مختلف، موضع حق را بشناسند و پیروی کنند؛ چنانچه امام صادق(ع) از جدشان رسول خدا(ص) نقل فرمودند: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة». کسانی که به خدا و آخرت ایمان دارند باید حول محور امامت حلقه بزنند و آن امام شایسته را بشناسند؛ امامی که از علم و آگاهی فراوان و بینش سیاسی و تقوا و عدالت بالایی برخوردار باشد و گرفتار جریانات انحرافی و ستمگرانه نشود. چنین امامی جز خاندان اهل بیت(ع) نیستند، لذا پیامبر اکرم(ص) در روایات متعدد نام ۱۲ امام را آوردند و مردم را به رجوع به قرآن و عترت سوق دادند.
امام صادق(ع) در این دوران معارف ناب و دقیق اسلامی را با استنباط از آیات قرآن و مبانی اهل بیت(ع) برای مردم بازگو کردند؛ مبانی که از طریق پیامبر(ص) به حضرت علی(ع) و به ترتیب در اختیار سایر ائمه قرار گرفته بود. حفظ و مراقبت از این دستاوردهای معنوی و علمی وظیفه اصلی همه ائمه(ع) بود و به خصوص امام باقر(ع) و امام صادق(ع). چون با خلأ اعتقادی و فکری در جامعه مواجه بودند تلاش کردند تا این خلأ را پر کنند. شاید این خلأ و بحران اعتقادی و فکری یکی از دلائل عمده رویکرد علمی امام صادق(ع) باشد.
آیا تعداد شاگردان و روایاتی که از امام نقل شده واقعا به این گستردگی بوده است؟
امام صادق(ع) احساس کردند که باید تعالیم دینی و سنت نبوی را برای مردم تبیین کنند؛ ایشان با تلاش زیادی مسائل فقهی، دینی و قرآنی را در مسجدالنبی مطرح کردند و علاقهمندان و شاگردان ایشان هم مبانی تشیع را برای مردم بیان میکردند. افراد زیادی به عنوان شاگرد پای درس ایشان بودند و روش ایشان هم طوری بود که عشق و علاقه مردم را به کسب دانش زیاد کرد و دریچه دانش را در علوم مختلف بر روی آنان گشود. ایشان حلقههای درسی و علمی در رشتههای مختلف در مسجدالنبی تشکیل دادند و قرآن، حدیث، تاریخ و حتی علوم طبی در این جلسات بیان میشد و شاگردان را به کسب علم ترغیب و تشویق میکردند و میفرمودند: از من بپرسید پیش از آن که مرا از دست بدهید. مانند حضرت علی(ع) که فرمودند: «سلونی قبل ان تفقدونی». ابوبصیر از شاگردان شایسته ایشان احادیث فراوانی از امام یاد گرفته بود و پاسخ سؤالات مختلف افراد را میداد و با منکرین و ملحدین مناظره برقرار میکرد.
آوازه علمی امام صادق(ع) به سراسر مناطق مختلف و شهرهای دور و نزدیک گسترش پیدا کرد و علاقهمندان به کسب علوم به مدینه مراجعه کردند و دنبال فقه صحیح آل محمد(ع) رفتند و در ابواب مختلف فقهی پای درس ایشان و شاگردانشان مینشستند و محدثان بزرگ اهل سنت مانند مالک بن انس، ابوحنیفه، سفیان ثوری و ... هم به کرسی درس میآمدند و سؤالهای خودشان را میپرسیدند. ابن خلکان در مورد امام صادق(ع) گفته است مقام علمی و فضل ایشان مشهورتر از آن است که بخواهیم بیان کنیم؛ مالک بن انس گفته است که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و در خاطر هیچ کسی خطور نکرده که کسی در علم و فضل و ورع و عبادت بر امام صادق(ع) مقدم باشد.
در اثر این تلاش و شهرت و شاگردپروری امام در طول سالهای امامت میراث سترگ و بزرگ علمی برای شیعه باقی گذاشتند. هزاران روایت و حدیث در کتب مختلف از ایشان به یادگار مانده است؛ نامههایی که از آن حضرت برای یارانشان نوشته شده است؛ کتاب الامامة منسوب به امام وجود دارد؛ کتاب الفضائل، کتاب الاهلیلجة در اعتقادات و رد و ابطال نظرات ملحدین دوران ایشان و کتاب توحید مفضل در اثبات خدا و رد دیدگاه مادیون، رساله جابر بن حیان و ... هم از جمله آثار باقی مانده از آن بزرگوار است.
در منابع تاریخی و حدیثی حدود ۴ هزار نفر (در طول دوران امامت) را به عنوان شاگردان ایشان ذکر کردهاند؛ شیخ طوسی در رجال خود نام ۳هزار و ۲۳۸ نفر از شاگردان ایشان را آورده است که در بین آنان ۱۲ نفر از اسامی زنان هم ثبت شده است؛ برخی از مهمترین آنها، اصحاب سته یا ششگانه هستند. میتوان گفت دوران امام صادق(ع) به علت شرایط زمانی و حوادث آن، یکی از بهترین دورهها و فرصتها برای تثبیت و تشریح و نقل مبانی قرآنی و حدیثی و تاریخی مکتب تشیع و امامیه بود.
گفتوگو از علی فرج زاده
منبع: ایکنا (خبرگزاری بینالمللی قرآن)